۱ - بازخوانی یک اندوه

مرگ ،
ناگاه
پاشید ،
یک کاسه خون
به سفرهٔ من .
او
مرده بود .
و در آستانهٔ روایت گلهای اطلسی ،
و در آغاز ترنم آفتاب
جوانه زد ،
سبز شد ،
و قامت کشید.
سایهٔ رنگ پریدهٔ سرو ،
بر سنگفرش حیاط ،
خمید.
در باغچه ،
نسترن پیر
بر دیوار تکیه زد .
کلاغ خستهٔ بیمار
کِز کرد برسر چینه
قار قار
او ، مرده بود .
قمری نشست بر لب پاشویه
با اضطراب روشن تردید .
یک تکه نان و چند دانهٔ گندم
در کوزهٔ شکستهٔ پر آب
چاق می‌شدند .
آهنگ مبهم باران ،
با چکاچکی آرام
ترجیع وار
بر هُرم رخوت خاک
می‌چکید .
در حوض ،
ماهی قرمز تنبل
در زلال آبی خود
آرام می‌گریست .
تشتِ مسین
چند رختِ کهنهٔ چرک را
در خاطرات کف‌آلودش ،
خمیازه می‌کشید.
***
با من بگوی که ابر
چگونه تاب خواهد آورد
بر شیون لهیدهٔ ناودان؟
***
در را مبند
که مرگ ،
در بشارت خوف‌آورش ،
بیهودگی انسان را
به انتظار نشسته است .
و در شیارهای تبسم ،
اندوه را
حریصانه می‌کاود!
و انجماد بودن و خواندن را
در رگمرگ‌های سربی خود
و در شطِ یقین ِ حیات
فریاد می‌کند
و در انتظار احتضار یک نبض ،
بی‌تاب می‌شود .
***
اینک ،
زمزمه کن.
خاموش منشین!
که شادیِ لبخند ،
خواهد ماسید
بر لبهای تکیدهٔ
یک رؤیا .
وقتِ بلوغ رهایی‌ست
پرواز باید کرد
با بال‌های خیس ،
و در هق‌هق سکوت .
خاموش مباش!
شعری بگوی ،
مادر مرده است .
بهار ۱۳۸۸