ای فرح

چون فرح بخشی فرح ! بر هر دل غم دیده ای
مطمئنّم گل زِ بستان کرامت چیده ای
خوی انسانی تو را بس زینتی زیبا بود
بوته ی جان را بدان، آب صفا پاشیده ای
صولت مردی به خود داری؛ نشان از دلبری
این ملاحت را از آن، بر چهرِ جان بخشیده ای
این دل صافی که داری؛ شهره ی آفاق باد
دست مهری چون سر بیچارگان یازیده ای
گوهر نیکی زِ عشق آید؛ به دل دارش همی
هم بدان، بینی که سر بر آسمان ساییده ای
شکر ایزد را، به خدمت کوش و دست آور دلی
این لباس عافیت را تا به تن پوشیده ای
این قَدَر می فهمم از دل سوزی و پر مهری ات
شربت رأفت زِ جام معرفت نوشیده ای
چاره ای اِلیار جز تحسین این رویت نداشت
چون شنید از خوبی ات هر آنچه خود نشنیده ای
تقدیم به خانم بزرگوار فرحناز حسین نژاد؛ جهت قدردانی از خلق نیکو و شور نیکوکاری ایشان که فعلاً در تهران زندگی می کنند.