غزل شمارهٔ ۵۸۷

باده ناخورده مست آمده‌ایم
عاشق و می پرست آمده‌ایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمده‌ایم
خیز تا از خودی برون آییم
که به خود پای بست آمده‌ایم
چون شکستی نبود جانان را
ما ز بهر شکست آمده‌ایم
در جهانی که مست هشیار است
هوشیاران مست آمده‌ایم
ناقصان بلی خویشتنیم
کاملان الست آمده‌ایم
هستی و نیستی ما بنماند
ما مگر نیست هست آمده‌ایم
ما چنین خوار نیستیم الحق
که به عمری به دست آمده‌ایم
همچو عطار در محیط وجود
به عنایت به شست آمده‌ایم