قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸

وعدهٔ این چرخ همه باد بود
وعده رطب کرد و فرستاد تود
باد شمر کار جهان را که نیست
تار جهان را بجز از باد پود
دانا داند که ندارد به طبع
آتش او جز که ز بیداد دود
زود بیفگن ز دلت بند آز
تا شوی از بندگی آزاد زود
جان تو مایه است و تنت سود کرد
سود به مایه همی آباد بود
مایه نگه‌دار به دین و مخور
انده این سود مپرساد سود
بس که نوشتی و نویساد از آنچ
نیز چنین کس منویساد سود