غزل شمارهٔ ۲۰۳

هر خون که از درون ز دل مبتلا چکد
جوشد ز سوز سینه و از چشم ما چکد
گردد چو آه صاعقه‌انگیز ما بلند
زان ابر فتنه تفرقه باد بلا چکد
از شیشهای چرخ به دور تو بی‌وفا
در جام عاشقان همه زهر جفا چکد
آتش ز گل گلاب چکد این چه ناز کیست
کز گرمی نگه ز تو آب حیا چکد
من با تو گرم عشق و دل خونچکان کباب
تا بی تو زین کباب چه خونابه‌ها چکد
باشد به قتل خلق اشارت چو زهر قهر
از گوشه‌های ابروی آن بی‌وفا چکد
اعجاز حسن بین که مسیحا دم مرا
از لعل آتشین همه آب بقا چکد
در عرض درد ریختن آبرو خطاست
گیرم ز ابردست طبیبان دوا چکد
مگشای لب به عرض تمنا چو محتشم
آب حیات اگر ز کف اغنیا چکد