غزل شمارهٔ ۲۲۰

آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
آن به که می‌کشم دو سه روزی به روی گل
گل دیده‌ام، آرزوی کسی در دلم فتاد
کز دیدنش نکند کسی آرزوی گل
این دم که بوی دلکش گل می‌دهد نسیم
بس دلکش‌ست گشت گلستان به بوی گل
خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ
من سوی او نظر فگنم، او به سوی گل
دید آن دوزخ هلالی و آسوده دل نشست
از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل