برکه

در سکوت جنگل بزرگ
پای آب
ناگهان، رفیق نازنین من، دوباره گفت:
برکه، مثل اینکه مرده است.
مثل اینکه آرزوی موج را، به گور برده است.
من به جای پاسخ به او
سنگریزه ای، به سوی برکه، پرت می کنم.