جوانی

گویی که دود بود، که بس بی قرار بود.
گویی جرقه بود، که بی اعتبار بود.
گویی جوانیم
یک پاره ابرِ کوچکِ ناپایدار بود.
تا آمدم که بانگ برآرم:
«بِبار»
رفت.
یا یک شهاب بود
تا آمدم نظاره کنم، از مدار رفت.
بگریختی
از من چرا جوانیم، آخر چرا چرا؟
در جستجوی تو
مویم سفید شد.