صفای دل

رو غبــار کیـن دل را پاک کن
خار غم را بر کن از جان، خاک کن
خـانـه ی دل را بیـارای از کرم
در صفــایش، شهـره ی افلا ک کن
تا نشیـند گوهر عشق اندر آن
با گـــلاب صـدق جان نمنــاک کن
دست همت را بر آر از آستین
بهر خـــدمت سینه ات را چاک کن
بهر یاری در حـوادث سر برآر
نـی سـرت را مخفی انــدر لاک کن
گر شرنگی آید اندر جـام دهر
مهــر جــان بر مردمان تریاک کن
تا توانی از کرم گل هــدیه کن
و از بــدی ها و جفــا امســاک کن
تا ز چرکاب هوس جانت رهد
عشق و ایمــان را بر آن دلاک کـن
ای خدا دست دعایـــم را بگیر
از سخــا الیــــار را بــی بــاک کن